آراد برندینگ، وقتی «صادرات یکشبه»، مردم را یکشبه خُرّد میکند
13آبان1404
اخیراً اسم «آراد برندینگ» رو خیلی شنیدیم. توی استوریها، توی جلسات دوستان، توی کامنتهایی که میخونیم:
«برو دورهٔ آراد رو ببین، یهشبه صادرات میکنی!»
«دیپلم لازم نیست، فقط باور کن!»
«منم مثل تو بودم، حالا ماهی چند میلیون دلار صادرات دارم!»
خب، بذارید یه لحظه نفس بکشیم و بپرسیم: واقعاً چی داره میفته؟
آراد برندینگ، با همهٔ جاذبههایش، نه یه شرکت مشاوره است، نه یه مدرسهٔ تجارت، و قطعاً نه راهحلی برای بحران اقتصادیِ کشور. این ساختار، در بهترین حالت، یه **کارخانهٔ تولید امیدِ کپسولی و یا قرصی و حبی …است—امیدی که دو هفته دوام میاره، بعد تبدیل به عذابِ «چرا من نتونستم؟» میشه.
صادرات واقعی، مثل ارسال یه پیام واتساپ نیست.
صادرات یعنی گمرک، قرارداد بینالمللی، ریسک ارزی، اعتبار اسنادی، Incoterms، مذاکره با خریداران واقعی، دانستن اینکه چه کالایی توی چه بازاری قابل فروش هست—نه اینکه یه عکس بذاری و بگی «این رو بخون، اگه قلب داشتی بخر».
آراد این پیچیدگی رو نادیده میگیره و به جاش میگه: «فقط باور کن!»
ولی باور کردن، پول نمیآره—کار میاره. دانش میاره. شبهای بیخوابی میاره. نه یه استوری با فیلتر خاص.
مردم رو تاتر میکنه—نه آموزش میده.
یهنفر دوره میبینه، توی جلسهها هی سر میزنه، یه گواهی پلاستیکی میگیره، یه پست قوی میذاره با کپشن «ریسک کن، برگشتنی نیست!»… و فکر میکنه تاجر جهانی شده.
در حالی که هنوز نمیدونه FOB یعنی چی.
این، تاتر کردن مردمه. تبدیلشون به بازیگر در نمایشی که کارگردانش فقط یه چیز رو میدونه: چطور مردم رو وادار کنه دورهٔ بعدی رو هم بخرن.
و اینجا هست که آمار سکوت میکنه:
آمار رسمی نیست، ولی اگه کمی دنبال کنید، میبینید که زیر هر پست موفقیتآمیز آراد، دهها کامنت از افرادی هست که مینویسن:
«من چند میلیون دادم، هیچی یاد نگرفتم.»
«چرا کسی واقعیت رو نمیگه؟»
«فکر کردم آخرِ راهَم، ولی هنوز اولِ راهِ گمگشتم.»
واقعیت اینه که یه الگوی سیستماتیک داریم.
آراد تنها است؟ نه.
از «ذهنیتسازها» گرفته تا «کارآفرینهای شبزندهدار»، همه یه دستورالعمل مشابه دارن:
– بترسون، بعد نجات بده.
– سواد کار و تجارت رو بکُش، بعد جایش یه فانتزی بذار.
– هر نقدی رو «حسادت» خطاب کن.
این وحدت رویه، اتفاقی نیست. این یه صنعت پنهانِ فروش رویا به نسلِ خسته است. جوانانی که دیگه به سیستم باور ندارن، ولی به هر امیدی دست میدن—حتی اگه کاملاً کاذب باشه.
نکتهٔ دردناک اینجاست: این ساختارها از نقاطِ شکستِ جامعه سوءاستفاده میکنن.
ناامیدی؟ سرمایهٔ بازاریابی.
بیکاری؟ مخاطب ایدهآل.
فقدان اعتماد به دولت و دانشگاه؟ بهانهای برای بیاید جایش رو بگیره.
آراد نمیخواد شما تاجر بشی. میخواد تو مشتری دائمیِ وعدههایش باشی.
تا وقتی که کیفپولت خالی بشه—یا روحیهات.
و اصلاً، هیچ مجوز آموزشی معتبری نداره.
آموزش صادرات در دنیا، توسط افرادی انجام میشه که سالها توی بازار بودن، سابقه دارن، مدرک بینالمللی دارن.
آراد؟ آموزشش رو یه کس میده که شاید خودش هیچوقت یه قرارداد بینالمللی ندیده.
و جالبتر اینکه، این رو به عنوان «مزیت» معرفی میکنه:
«ما مثل دانشگاه نیستیم که فقط نظریه بخونن!»
یعنی نظریه = بیفایده؟!
یعنی بدون دانش، میشه توی پیچیدهترین بازارهای جهان قدم گذاشت؟!
این نه نادانیه—این فروش نادانی به عنوان ارزش است.
در پایان، فقط یه چیز بگم:
اگه واقعاً میخوای صادرات کنی، اول یاد بگیر.
از کتاب بخون. از افراد واقعی بپرس. توی انجمنهای تخصصی شرکت کن.
نه اینکه بخوای با یه دورهٔ چند هفتهای، مثل فیلتر اینستاگرام، دنیا رو عوض کنی.
صادرات، هنرِ تحملِ پیچیدگیه.
نه هنرِ پنهان کردنِ واقعیت با یه موسیقی دراماتیک و یه عکس سیاهوسفید.
امید خوبه—ولی امیدِ کاذب، سمِ کندیه که جوانیات رو میکُشه.
هیچ موفقیت واقعی، بدون دانش، صبر و کار سخت، پا نمیگذره.
وقتی کسی میگه «دیپلم مهم نیست»، احتمالاً میخواد چیزی رو جای دیپلم بهت بفروشه.
#آراد_برندینگ_فریب_است
#صادرات_یک_شبه_جنایت_فرهنگی_است
#تاتر_کردن_مردم_ناپدید_کردن_واقعیتشونه
**#صادرات_نیاز_به_دانش_داره_نه_باور
**#اقتصاد_ما_به_آموزش_واقعی_نیاز_داره


