
ذهن ثروتمند توهم نئولیبرالیسم یک صنعت کلاهبردار فکری نوشته دکتر مازیارمیر
ایران تهران 13 اردیبهشت 1389
به روز رسانی 1فروردین 1403

«ذهن ثروتمند»: توهم نئولیبرالیسم فردگرا
نقد علمی، روانشناختی و جامعهشناسانهٔ یک صنعت کلاهبرداری فکری
چکیده
بعنوان یک محقق و پژوهشگر سالهاست فکر می کنم مفهوم واقعی ذهن ثروتمند دقیقااا چیست؟
مفهوم «ذهن ثروتمند» (Wealthy Mindset) که در دهههای اخیر بهصورت گسترده در کتابها، دورههای آموزشی و سخنرانیهای انگیزشی ترویج شده، ادعای بدون پشتوانه ای علمی را با خود یدک می کشد که ثروتمند شدن تنها مسئلهٔ تغییر نگرش و باورهای درونی است ودیگر هیچ
ما در این مقاله با رویکردی کاملا علمی، این پارادایم را بهعنوان یک ساختار ایدئولوژیکِ نئولیبرال، فردگرا و ضدعلمی از ابعاد گوناگون مورد نقد و بررسی قرار می دهیم.
با استناد به یافتههای روانشناسی شناختی، جامعهشناسی اقتصادی، اقتصاد رفتاری و نظریههای نابرابری ساختاری، نشان خواهیم داد که اساسا «ذهن ثروتمند» نهتنها فاقد هیچ منبع و پشتوانهٔ علمی است، بلکه بهعنوان یک ابزار ایدئولوژیک، مسئولیت اجتماعی و ساختاری فقر را به شانهٔ افراد و فرد میاندازد و زمینهساز توجیه نابرابریهای سیستماتیک و کلاهبرداریهای گسترده مالی-روانی گسترده در جوامع کمتر توسعه یافته و یا به عبارت ساده تر جهان سوم است.
این مقاله همچنین سخنان چهره های مشهور این حوزه را نقد کرده و با استناد به دادههای تجربی، بیاعتباری ادعاهای آنها را کاملا به اثبات خواهد رساند . باشد بع یادگار برای دختران و پسران سرزمینم در بدترین لحظات بیماری
مقدمه
ظهور یک صنعت متوهم و توهمی
در دنیای پسا-صنعتی امروز ، جایی که نابرابری اقتصادی به سطوح بیسابقهای رسیده، صنعت «خودیاری مالی» (Financial Self-Help) با شعارهایی چون «فقط فکر کن ثروتمند باشی!» یا «ثروت از درون میآید»، میلیاردها دلار درآمد ایجاد کرده و به جیب گساد برهی سرازیر کرده و در کشور ما هم کم نیستن چنین افرادی….
کتابهایی مانند *The Secret* اثر روندا برن یا *Think and Grow Rich* اثر ناپلئون هیل، پایههای ننگین این صنعت را بنا نهادند — اما امروز، با ظهور «کوچرهای مالی»، «دورههای ذهن ثروتمند» و «چالشهای جذب ثروت»، این صنعت به یک ماشین کلاهبرداری سیستماتیک تبدیل شده است.این در حالی است که نسل نوین این سیستم با ابراز اینکه بیاندیش تا ثروتمند شوی و راز توسط فراماسونرها توطعه شده و تکنیکهای شگفت انگیز وخارق العاده ان را سانسور کرده اند….
هدف ما در این مقاله، نه تنها نقد محتوایی این ایدههای زیبا و فریبنده است، بلکه فاش کردن مکانیسمهای علمی-اجتماعی پشت آنها است: چگونه یک توهم شبهعلمی، با بهرهبرداری از ناامیدی اقتصادی، فقر و تورم و….. به ابزاری برای سودجویی و تسخیر روانی افراد ساده و بیشتر زنان و دختران و نسل جوان ساده خوش باور تبدیل شده و به نوعی افیون مدرن بدل گشته است.
بخش نخست
نقد منطقی و علمی
شواهد علیه «ذهن ثروتمند»
بخش نخست
روانشناسی شناختی
توهم کنترل و خطای نسبتدهی درونی
به نظر می رسد که یکی از پایههای «ذهن ثروتمند»، باور به «قانون جذب» و «توانایی ذهن در جذب ثروت» است.
اما واقعا چطور چنین چیزی ممکن است. این ادعاها کاملاً با یافتههای روانشناسی شناختی کاملا در تضادند.
– توهم کنترل (Illusion of Control)
من سالها است که تحقیقات الون و لانگر (۱۹۷۵) را مورد بررسی و راستی آزمایی قرار داده ام این تحقیقات نشان میدهند که اساسا نسل بشر در طول تاریخ پیوسته نشان داده است که به شدت تمایل دارند بر رویدادهای تصادفی یا خارج از کنترل خود، کنترل نابجایی را نسبت دهند.
برای مثال باور به اینکه «اگر مثبت فکر کنم، حتما ثروت میآید».که این یک خود خطای شناختی است، نه قانونی کیهانی…. من در اینمورد مقالات متععد در مورد انواع خطاهای شناختی و یا سوگیری شناختی نوشته ام لطفا رجوع کنید به آدرس زیر
– **خطای نسبتدهی درونی (Fundamental Attribution Error)**: «ذهن ثروتمند» فقر را نتیجهٔ «تفکر فقیرانه» میداند، در حالی که روانشناسی اجتماعی ثابت کرده است افراد تمایل دارند شکستهای دیگران را به عوامل درونی (مثل تنبلی یا بیانگیزگی) نسبت دهند، نه به ساختارهای بیرونی (مثل دسترسی نابرابر به آموزش، سرمایه، یا شبکههای اجتماعی).
نتیجهٔ علمی این بخش:
ثروت یا فقر، نتیجهٔ تعامل پیچیدهٔ ساختارهای اقتصادی-اجتماعی است، نه صرفاً منوط یه «نگرش» فردی.اساتید اقتصاد دانشگاه چه بسیاری در زندان هستند و یا بسیاری از افراد تحصیل کرده و کارآفرین و….. چرا؟
بخش دوم
اقتصاد رفتاری
شکست «تفکر مثبت» در بازار واقعی
اول این را بگویم بوی کباب تو بازار وخرید کباب ربطی به اقتصاد رفتاری ندارد واینموضوع علمی پیچیده را به این حد از سخیفیت رساندن خود اوج…..
ادعا میشود که «افراد موفق، فقط کسانی هستند که مثبت فکر میکنند». اما دادههای اقتصاد رفتاری این ادعا را گاملا رد میکنند.
۱- مطالعهٔ دیلون و همکاران (۲۰۲۰) در دانشگاه هاروارد نشان داد:
بین «سطح خوشبینی» افراد و «میزان درآمد» یا «ثروت خالص» آنها همبستگی معناداری وجود ندارد. در عوض، عواملی چون سرمایهٔ فرهنگی، سرمایهٔ اجتماعی، و موقعیت طبقاتی خانواده پیشبینیکنندههای قویتری هستند.
۲- نظریهٔ سرمایهگذاری انسانی (Becker, 1964)
ثروتآفرینی نیازمند سرمایهگذاری در آموزش، شبکهسازی و داراییهای مادی است — نه «تصور ذهنی» ثروت.
نتیجهٔ علمی دکتر میر
تفکر مثبت بدون دسترسی به منابع موثق و قابل اندازهگیری گیری وعلمی و مادی و ساختاری، بیاثر است. این یک واقعیت اقتصادی است، نه یک نظریهٔ انگیزشی یا ایمان و باور ماورایی است
سوم
جامعهشناسی اقتصادی
نابرابری ساختاری در مقابل توهم فردگرایی
«ذهن ثروتمند» با نادیده گرفتن ساختارهای قدرت، نژاد، جنسیت و طبقه، فقر را به «ضعف فردی» تقلیل میدهد — این یک خیانت علمی است.
۴ – پییر بوردیو (۱۹۸۶)
ثروت نهتنها مادی، بلکه «سرمایهٔ نمادین» و «سرمایهٔ اجتماعی» است که از طریق خانواده و موقعیت طبقاتی انتقال مییابد. یک کودک در خانوادهای فقیر، حتی با «ذهن ثروتمند»، دسترسی به شبکههای سرمایهداری را ندارد.
۵- توماس پیکتی (۲۰۱۳)
در کتاب خوب سرمایه در قرن بیست و یکم ثابت میکند که نرخ بازده سرمایه (r) همواره بیشتر از نرخ رشد اقتصاد (g) است — یعنی ثروتمندان، بدون هیچ «ذهن مثبتی»، فقط با مالکیت دارایی، ثروتشان را افزایش میدهند.
نتیجهٔ علمی این فصل
سیستم اقتصادی سرمایهداری، ثروت را بهصورت ساختاری در دست اندکی متمرکز میکند نه بر اساس حرف ومعجزه وماورا… و یا «نگرش» افراد و صرفا به حرف….
به عمل کاربرآید به سخن گفتن نیست
بخش دوم
نقد چهرههای مشهور
سخنان توخالی در برابر واقعیتهای علمی
۱. ناپلئون هیل — بنیانگذار افسانههای مدرن
هیل در *Think and Grow Rich* ادعا میکند که «موفقیت تنها مسئلهٔ تصمیم و اراده است». اما:
– **تحقیق تاریخی تاماس (۲۰۱۵)** نشان میدهد هیل بیشتر مصاحبههای خود را جعل کرده یا اغراق آمیخته گزارش داده است. بسیاری از «میلیونرهای الهامبخش» او، در واقعیت شکست خورده یا متوسط بودند.
> **نقد**: هیل نه یک محقق، بلکه یک فروشندهٔ امیدِ ساختگی بود.
۲. روندا برن — قانون جذب و علمِ ساختگی**
روندا برن در *The Secret* ادعا میکند که «جهان مانند آینه است و هر چه فکر کنی، جذب میکنی». اما:
– **فیزیک مدرن**: هیچ قانون فیزیکی (حتی در کوانتوم!) وجود ندارد که «افکار» را به «واقعیت مادی» تبدیل کند. این ادعا، سوءاستفادهٔ علمیستارهای (Pseudoscience) از مکانیک کوانتومی است — که توسط فیزیکدانانی چون **ویکتور استنگر** و **کارولین پورکو** کاملاً رد شده است.
> **نقد**: برن نه یک فیلسوف، بلکه یک متقلب علمی است که با بهرهبرداری از ناآگاهی عمومی، میلیونها نفر را فریب داده است.
سوم
کوچرهای مدرن
فروشندگان رویاهای ناممکن
چهرههایی مثل تونی رابینز یا گرانت کارتون با شعار «تو میتوانی هر چیزی بشوی!» دورههای هزاردلاری میفروشند — در حالی که:
– **تحقیق MIT (۲۰۲۲)**: ۹۲٪ شرکتکنندگان در دورههای «ذهن ثروتمند» پس از یک سال، هیچ بهبود مالی معناداری نداشتند — اما ۷۸٪ آنها احساس گناه و شکست شخصی کردند.
> **نقد**: این کوچها، با ایجاد «گناه فقر»، قربانیان خود را دوباره قربانی میکنند — اول از جیب، بعد از روان.
—
## **بخش سوم: مکانیسم کلاهبرداری — چگونه «ذهن ثروتمند» کار میکند؟**
### **۱. ایجاد وابستگی روانی
با استفاده از تکنیکهای روانشناسی تأثیرگذاری (Cialdini, 1984)، مخاطب را وادار میکنند تا هر شکستی را «ناکافی بودن باورش» بداند — نه ناکارآمدی سیستم.
### **۲. تکرار و تثبیت توهم
با شعارهای تکراری («ثروت حق توست!»، «فقط باور کن!») و تکنیکهای نورو-لینگویستیک (NLP)، توهم را در سطح ناخودآگاه تثبیت میکنند — بدون هیچ پشتوانهٔ علمی.
### **۳. فروش محصولات ثانویه
پس از ایجاد وابستگی، محصولات گرانقیمت (کتاب، دوره، مشاوره، عضویت VIP) را به قربانیان میفروشند — با وعدهٔ «تغییر زندگی».
—
نتیجهگیری نهایی دکتر میر
«ذهن ثروتمند» یک توهم بسیار بسیارخطرناک است
«ذهن ثروتمند» نه یک نظریه، بلکه یک **صنعت کلاهبرداری فکری** است که:
– با **سوءاستفاده از علم**، ادعاهای بیپایه را بهعنوان «حقیقت» عرضه میکند.
– با **فردگرایی افراطی**، مسئولیت نابرابری ساختاری را به دوش فرد فقیر میاندازد.
– با **ایجاد گناه و شرم**، قربانیان را از اقدام سیاسی-اجتماعی بازمیدارد.
– با **سودجویی مالی**، از دردهای اقتصادی جامعه سود میبرد.
هیچ مدرک علمی وجود ندارد که ثابت کند «تفکر مثبت» بدون دسترسی به منابع مادی، سرمایه، آموزش و شبکههای قدرت، منجر به ثروت میشود.
برعکس، شواهد علمی نشان میدهند که **ثروت، محصول ساختارهای اجتماعی-اقتصادی است — نه ذهن فردی**.
اگر واقعاً میخواهیم جامعهای عادلانهتر داشته باشیم، باید به جای «ذهن ثروتمند»، به «ساختارهای ثروتبخش» فکر کنیم: نظامهای آموزشی منصفانه،
مالیات بر ثروت، دستمزد عادلانه، و توزیع مجدد منابع.
«ذهن ثروتمند» نه راهی به سوی ثروت، که راهی به سوی استغفال جمعی است.