قضاوت یا قضاوت انسانی

اردیبهشت ۲۸, ۱۴۰۲
13 بازدید

قضاوت یا قضاوت انسانی  قضاوت انسانی پیش‌داوری عامل بقای نسل بشر بوده و خواهد بود حتی به غلط…. به هزاران سال قبل برویم زمانی که نیاکان ما شب از غار بیرون می آیند تا ببینند سر و صدا بخاطر چیست و یا قضای حاجت و یا حرف زدن یواشکی با نامزد و یا همسر و […]

قضاوت یا قضاوت انسانی

 قضاوت انسانی

پیش‌داوری عامل بقای نسل بشر بوده و خواهد بود حتی به غلط….

به هزاران سال قبل برویم زمانی که نیاکان ما شب از غار بیرون می آیند تا ببینند سر و صدا بخاطر چیست و یا قضای

حاجت و یا حرف زدن یواشکی با نامزد و یا همسر و یا…

اری فرزند ادم که از غار بیرون می آید و در دل شب مسافت نسبتا زیادی را پیموده نا گهان صدای وحشتناکی می

شنود… صدای نعره کشیدن یا انفجار یا صدای بلندی که شبیه هیچ چیز دیگری که تاکنون شنیده اساسا

نبوده و نیست….

این ادم بنده خدا 3 یا 4 هزار قبل با خود فکر می کند به شدت تحت خطر است

خطر در کمین او است…

به زودی کشته خواهد شد…

داخل غار همه کشته شده اند…

اتفاقات بدی در آینده رخ خواهد داد و ….

این روایت چند هزار ساله  را به یاد داشته باشید و بگذارید از شما سئوال کنم، به نظرتان آیا در مورد این فرد پیش‌داوری

نکردید؟

شاید اتشفشان منفجر شده ..

شاید از قبال دیگر می خواهند با ما بجنگند ….

شاید شهاب سنگی به زمین برخورد کرده ..

شاید سیل امده است و یا شاید بهمن از کوه ریزش کرده است ..

شاید صدا بخاطر یک زلزله بزرگ است ..

شاید سونامی امده است و شاید و ساید…

این ادم قصه ما بخاطر قضاوت و پیش داوری پابه فرار می گذارد و جان خود را نجات می دهد و به غار باز گشته و بیشتر

از همیشه احتیاط هم می کند …

تاریخ نشان داده است که نسل بشر از بدو پانهادن به کره خاکی و برای بقا هم که شده هم پیوسته پیش‌داوری نموده

و هم دیگران را قضاوت می‌کند و مخصوصا اگر این کار را نمی کردند شاید امروز من و شما نبودیم و یا امروز به من و

شما عنوان شیرین عقل را اعطا می کردند…

 

انسان در طول تاریخ همگام با چالش عظیم قضاوت‌

 

سناریوی دوم

نویسنده الان برای شما تعریف می کند در سفری که به شهر کلن واقع در کشور آلمان در اروپا داشتم شاهد دعوای

شدید بین دو دختر جوان و بسیار زیبا بودم که هر چه کردم آری هرچه داد زدم و سر و دست تکان دادم  و بالا و

پایین پریدم نتوانستم انها را جدا کنم و زدو خورد بسیار سختی بین آنها در گرفت ؟

آیا این یک قضاوت نیست؟

در این‌جا حتی توضیح می دهم که موهای خانم جوان اول بلند بود و چشمهای سبزی داشت و پوست سفید و ارایش

ملیحی داشت و لاک زده بود؟

و خانم دوم کمی چاق تر بود صورت بسیار سفید و اندام زیبایی داشت و رژ قرمز زیبایی هم زده بود و داشت به شدت

گریه می کرد ؟

توضیحات پیرامون ظاهر در قضاوت شما تغییر بنیادی بوجود »ی اورد؟

طول مدت زمان توضیحات تغییری ایجاد می کند ؟

میزان اسیب دو  سرکار خانم به هم چطور؟

یا مثلا زمان و مکان دقیق این رخ داد چطور ؟ آیا همه این موارد تفاوت چندانی ایجاد می‌شود؟

راستی به نظرتان بد هم نیست که قضاوت کرده‌ایم؟

یا حتی رای هم صادر کرده و با اقتدار متهم هم نموده اید و ……

 

ابعادی برای نقد استاندارد

 

من منتقد شدید عرفان های نوظهور هستم… اری می دانم برخی هم زیاد نوظهور هم نیستند اما من عهد کردم همیشه بگویم عرفان های نوظهور …

اری من هر جا مطلبی  و یا نقدی به این مدل از عرفانهای یهویی کردم سریع ملت متعصب و پیروان عرفانهای نوظهور

جامه دریده و خودکشی می کردند که شما متافیزیک نمی فهمی و نمی دانی و یا عرفان نمی فهمی و نمی دانی و یا

در سر کلاسهای استاد پروفسور و دکتر و….. هرگز حاضر نشده ای و ….

در پرانتز عرض کنم بخاطر داستانی طولانی که از حوصله این مقاله خارج است من کتابهای عرفانی زیادی مطالعه کردم

و حتی کتب فرقه های مختلف عرفان و تصوف را مطالعه کردم.

…. پای درس خصوصی و عمومی عرفای حوزه و دانشگاه و حتی خانقاه های مختلف در شهرهای مختلف حضور پر

رنگی داشته و سالها در این عرصه به تحقیق پرداخته ام و حتی در کره و زاپن و مالزی و چین و ….. دنبال عرفان

های شرقی رفتم و…

القصه با طرفداران عرفان های نوظهور و …. که صحبت کردم !!خوشبختانه یا متاسفانه ملاحظه کردم که خیلی از

اصولی که من در محضر اساتید مختلف در کشورهای مختلف و طی مطالعاتی گسترده طی سالها آموزش دیده بودم

پیروان عرفان های نوظهور در ایران اساسا با آن بیگانه بودند …

به سختی متوجه شدم که طرف اصلا سواد درست و درمونی ندارد و اساسا پرت از همه قصه واقعی عرفان و سایر

ماجراهای آن بوده اند ، آری همه این عزیزان اول موضوع را شخصی می کردند و دوم نگاه خطی و مغرضانه داشتند و

سوم با این جمله که شما عرفان ما را نمی شناسید و سرکلاس استاد قالطاقیان نبوده اید مرا تخطئه می کردند و البته

چه جمله‌ای بهتر از این که «عرفان نمی فهمی و شما باید عرفان اصولی بلد باشید و نقد شما  به عرفان ما اصولی

نیست چرا که شما از عرفان و درسهای استاد هیچ چیزی نمی دانید!»

جالب تر این است که وقتی می گویم رفرنس استادددد چیست می گویند الهامات و وحی هایی که از آسمان به

ایشان نازل شده است…

ایشان علم لدنی دارند و…..

اری نمی دانی و نمی فهمی و درک نمی کنی و فقط ما می دانیم و ما فقط می فهمیم و درک می کنیم …. تمام قصه

پیروان سرسخت و سطحی عرفان های نوظهور است

اری این جملات بسیار سنگین است و شاید هم فقط یک آروق روشنفکری است یا ژست عالمانه به طرف می دهد

صد البته که هم مفهومش زیبا است هم ژست زیباتری دارد  اما به این مهم هم بستگی دارد که چه کسی و در کجا به

و حتی چطور آن را کار می‌برد!

اری این دور تسلسل واهی سالها است که ادامه دارد تا من نقدی بر تصوف و عرفان می نویسم عده‌ای هم سریعا در

حالیکه شمشیر خود را از رو بسته اند شمشیر به قصد قتل من از نیام می کشند….

دسته دیگری هم که شمشیر ندارند با ابراز تاسف عمیق از انتقادات بنده باز با این جمله که تو نمی فهمی و نمی

دانی و نمی توانی و ….. خیلی ایده‌آل‌گرایانه به مسئله قضاوت پیرامون عرفان های نوظهور به سمت من حمله می

کنند.

امروز مطمئن هستم این تیپ شخصیت های در مقابل من بر اساس واقعیت موجود و البته معمولا هر زمان که از بحثی خوششان نمی‌آید این جمله کلیدی را مطرح می‌کنند تا پُز قشنگی و روشنفکری و متمدن بودن داده باشند اما واقعیت دقیقا چیز دیگری است….

 

مرگ مولفی زندگی کنیم

 

رولان بارت نظریه جالبی با عنوان «مرگ مولف» دارد، اون معتقد است که وقتی یک اثر هنری تولید می‌شود اثر باید

مستقل از آفریننده باشد.

فکر می کنم که اگر حرف برای گفتن داشته باشیم دیگر لازم نباشد که خالق اثر مدام به آن متصل شود و در موردش

توضیح داده شود و البته باید اذعان نمود ما امروز در همه شئون زندگی هم در خصوص خودمان و هم در برابر دیگران با

مرگ مولفی پیوسته در تقابل هستیم.

به تظر می رسد که ما فرصت این را نداریم که از همه افراد بابت همه رفتار‌هایشان سئوال کنیم به همین خاطر

مجبوریم از دانش، تجربه خود و حتی تجربه دیگران در این زمینه استفاده کنیم تا قضاوتی مقدماتی در اولین مراحل

ارتباطاتمان داشته باشیم.

بهتر است خودمان هم مرگ مولفی عمل کنیم و در جاهایی که مهم است قبل از این که افراد بر مبنای رفتار ما

دست به قضاوت بزنند نسبت به شفاف‌سازی رفتار‌هایمان اقدام کنیم، برای مثال اگر همسر خانمی به خاطر طولانی

بودن مسافت و راه نابلد بودن تا محل مصاحبه شغلی او را همراهی کرده است، می‌توان به مصاحبه‌گر توضیح داد که

این همراهی بدین خاطر است و این‌گونه القا نکرد که مصاحبه‌گر با یک انسان غیرمستقل روبه‌رو است.

انسانها چگونه قضاوت می کنند

اصل نسبیت  می گوید :

انسانها وقتی می خواهند در مورد چیزی قضاوت کنند به صورت مجرد به آن نگاه نمی کنند بلکه تفاوت

آن را با سایر موارد مشابه می سنجند و مقایسه می کنند.

فکر می کنم که اگر به نکات زیر هم بی توجه نبوده و کمی توجه داشته باشیم  ،   نحوه تصمیم

گیری ما بهبود بخشیده خواهد شد و بهتر همه چیز را درک می کنیم :

 

  • تفاوت ها و اختلافهایی که مردم میبینند

، صرفا بر اساس برداشت ها و تصورات آنها است و این برداشتها لزوما با واقعیات منطبق نیستند.

  • مقایسه بین دو گزینه
  • تهیه فهرست محدود از لیست بزرگ گزینه ها
  • مقایسه با ایده آل
  • مقایسه با اطلاعات در دسترس
  • مقایسه با سایر افراد هم ردهببینید مخاطبتان برای تصمیم گیری چه معیاری در ذهن دارد، پیشنهاد و یا
  • کالای شما را به چه چیزی مقایسه میکند . سپس سعی کنید معیار مقایسه های اورا تغییر دهید و معیار
  • های مورد نظر خودتان را جایگزین کنید.

 

 

 

مازیارمیرمشاوروتحلیلگر

Visits: 12

برچسب‌ها:, , ,