تحلیل صنعت کوچینگ معاصر در ایران
بحران معنا در صنعت کوچینگ
از ابزار ثروتمندان تا فراموشی رسالت اصلی
نوشته دکتر مازیار میر محقق و پژوهشگر
وضعیت موجود: کوچینگ در انحصار سرمایۀ فرهنگی و اقتصادی
امروزه صنعت کوچینگ به یک کالای لوکس و انحصاری تبدیل شده که عمدتاً در خدمت نخبگان اقتصادی است. شاهد یک چرخۀ معیوب هستیم:
1. کالایی شدن رشد شخصی: کوچینگ از یک فرآیند انسانی و دگرگونکننده، به یک «محصول استاندارد» با بستهبندی جذاب تقلیل یافته است. جملات انگیزشی توخالی، مدلهای از پیش طراحی شده و وعدههای پوچ (مانند «در ۹۰ روز به درآمد میلیونی برس») به کالاهای رایج این بازار تبدیل شدهاند.
2. فقدان استانداردهای سختگیرانه: ورود به حرفۀ کوچینگ به شدت غیرمتمرکز و فاقد چارچوبهای نظارتی جدی است. یک «گواهینامه» چندروزه از یک مؤسسۀ نامشخص، میتواند فردی را به یک «کوچ حرفهای» تبدیل کند. این امر منجر به سردرگمی مراجعان و بیاعتمادی به کل صنعت شده است.
3. تأکید بیمارگونه بر بهرهوری و پول: گفتمان مسلط در کوچینگ، بر محوریت «افزایش بهرهوری»، «دستیابی به موفقیت مالی» و «رهبری مؤثر» در چهارچوب نظام سرمایهداری میچرخد. در این نگاه، «رشد فردی» نه برای رسیدن به یک زندگی متعادل و معنادار، بلکه برای تبدیل شدن به چرخدندهای کارآمدتر در ماشین اقتصاد است.
4. کوچینگ به مثابۀ پادزهر ساختاری: کوچینگ امروزی، فرد را به تنهایی مسئول تمام شکستها و موفقیتهایش میداند و از تحلیل ساختارهای ناعادلانه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی طفره میرود. به فرد القا میشود که برای حل مشکلات ناشی از نابرابری سیستماتیک، فقط باید «ذهنیتش را تغییر دهد» و «برنامهریزی کند». این نگاه، بار مسئولیت را از دوش نهادهای قدرت برداشته و بر دوش فرد میگذارد.
وضعیت مطلوب: بازگشت به رسالت رهاییبخش کوچینگ
وضعیت ایدئال، نیازمند یک دگرگونی بنیادین است:
1. دموکراتیکسازی دسترسی: کوچینگ باید از انحصار ثروتمندان خارج شود و از طریق برنامههای اجتماعی، NGOها و مدلهای مقیاسپذیر، در دسترس گروههای محروم، کارگران، دانشجویان و به طور کلی، قشرهای وسیعتر جامعه قرار گیرد.
2. تأکید بر معنا و رفاه جمعی: کوچینگ مطلوب، به جای تمرکز صرف بر معیارهای مادی، باید بر مفاهیمی مانند معنای زندگی، تعادل، سلامت روان، ارتباطات اصیل و مسئولیتپذیری اجتماعی متمرکز شود. هدف، ساختن انسانهایی شادتر و جامعهای سالمتر است، نه صرفاً کارمندانی بهرهورتر.
3. کوچینگ آگاه به بستر (Context-Aware Coaching): یک کوچ متعهد و آگاه، نمیتواند نقش محدودیتهای ساختاری (تبعیض جنسیتی، نژادی، طبقاتی) را در مسیر مراجع نادیده بگیرد. او باید به مراجع کمک کند تا این موانع را شناسایی کرده و در کنار پرورش توانمندیهای فردی، برای مقابله با آنها استراتژی بیندیشد.
4. استانداردسازی و اخلاقمحوری: ایجاد نهادهای مستقل و سختگیر برای صدور مجوز، نظارت بر عملکرد و تدوین یک «منشور اخلاقی» الزامآور، برای پاکسازی این صنعت از سودجویان ضروری است. اعتبار یک کوچ باید به دانش، تجربه و تعهد اخلاقی او وابسته باشد، نه به تعداد فالوورهایش در فضای مجازی.
جمعبندی:
کوچینگ ظرفیت آن را دارد که نه به عنوان یک کالای لوکس، بلکه به عنوان یک ابزار توانمندسازی جمعی و ایجاد تغییرات اجتماعی مثبت عمل کند. برای رسیدن به این آرمان، نیازمند یک انقلاب در مبانی فکری، مدلهای کسبوکار و نظام آموزش کوچها هستیم. کوچینگ باید از خدمت به «من»های جداافتاده و حریص، به سمت تقویت «ما»یی همبسته و دلسوز حرکت کند. این، تنها راه نجات کوچینگ از بحران کنونی و تحقق بخشیدن به رسالت راستین آن است…..
ادامه دارد…