
کوچینگ یا کلاهبرداری جهانی؟
نقد پدیدهٔ کوچ در تمام رشتهها و نقش کوچهای بیتجربه در جهان سوم
مقدمه:
وقتی «هر کسی» میتواند کوچ همهچیز باشد، هیچکس نمیتواند کوچِ واقعی باشد
در دهههای اخیر، «کوچینگ» (Coaching) به عنوان یک پدیدهٔ فراگیر، از حوزههای ورزشی و مدیریتی خارج شده و به تمامی ابعاد زندگی انسان — از سلامت روان و روابط عاطفی گرفته تا مالی، تحصیلی، خانوادگی، معنوی، حتی «کوچینگ هویت جنسی» یا «کوچینگ مرگ» — رخنه کرده است. این گسترشِ بیرویه، نه نشانهٔ پیشرفت، بلکه نمادی از فروپاشی مرزهای حرفهای، سوءاستفاده از ناامیدیهای جمعی و تبدیل دانش به کالایی قابل بستهبندی برای فروش است. در این میان، جهان سوم — بهویژه ایران — زمینهٔ باروری برای رشد سریعالرشدِ کوچهایی شده که نه تنها زیر ۴۰ سال دارند، بلکه فاقد هرگونه پشتوانهٔ علمی، تجربهٔ بالینی، آموزش رسمی یا حتی خودآگاهی کافی هستند.
—
### کوچینگ: یک صنعت سبکوزن بدون استاندارد، بدون اخلاق، بدون علم
کوچینگ در هیچیک از شاخههایش — چه «کوچینگ اجرایی» (Executive Coaching)، چه «کوچینگ زندگی» (Life Coaching)، چه «کوچینگ سلامت» (Health Coaching) یا «کوچینگ روابط» (Relationship Coaching) — هیچ پایهٔ علمی مستقل و قابل اعتمادی ندارد. برخلاف رشتههایی مانند روانشناسی، پزشکی، مشاورهٔ خانواده، آموزش و پرورش یا مدیریت کسبوکار که دهههاست تحت نظارت اخلاقی، علمی و آموزشی قرار دارند، کوچینگ یک **فضای آزادِ بدون نظارت** است که هر کس با گذراندن یک دورهٔ چند هفتهای (اغلب آنلاین و بدون ارزیابی واقعی)، میتواند خود را «متخصص» در هر حوزهای اعلام کند.
> **پروفسور ایوان ایلیچ** (Ivan Illich) در کتاب «جامعه بدون مدرسه» هشدار میداد که «حرفههای ساختگی» که بر پایهٔ مونوپل دانشِ مبهم بنا شدهاند، تنها به بهرهبرداری از نیازهای انسانی منجر میشوند. کوچینگ امروز، در تمام شاخههایش، نمونهای بارز از همین پدیده است: یک صنعتی که نه برای کمک، بلکه برای سودآوری طراحی شده است.
—
### کوچ زیر ۴۰ سال: جوان، بیتجربه، و خودخواه — در همهٔ رشتهها
در ایران و بسیاری از کشورهای جهان سوم، بیشتر کوچهای معروف — چه در حوزهٔ کسبوکار، چه روانشناختی، چه مالی یا حتی معنوی — زیر ۴۰ سال هستند. آنها اغلب:
– **بدون تحصیلات مرتبط**: یک کوچ «مالی» ممکن است لیسانس حقوق داشته باشد، یک «کوچ روابط» شاید فارغالتحصیل رشتهٔ معماری باشد، و یک «کوچ سلامت» هیچ آشنایی با فیزیولوژی یا تغذیه نداشته باشد.
– **بدون تجربهٔ واقعی**: بسیاری از این افراد هیچگاه در شرکتهای واقعی کار نکردهاند، هیچ رابطهٔ طولانیمدتی نداشتهاند، و هیچ بحران مالی یا وجودی عمیقی را تجربه نکردهاند — اما به دیگران آموزش «مدیریت بحران» میدهند.
– **بدون نظارت اخلاقی**: برخلاف رواندرمانگران یا مشاوران که زیر نظر انجمنهای حرفهای فعالیت میکنند، کوچها هیچ مسئولیتی در قبال اشتباهات یا آسیبهایی که به مراجعان وارد میکنند، ندارند.
– **با زبانی کلیشهای و انگیزشی**: آنها به جای تحلیل عمیق، از جملاتی مانند «تو میتوانی!»، «ذهنت قدرتمندتر از همه چیز است»، یا «پول انرژی است» استفاده میکنند — جملاتی که نه علم دارند، نه عمق، و نه پاسخگویی به پیچیدگیهای واقعی زندگی.
> **کارل راجرز**، بنیانگذار رواندرمانی انسانگرا، میگفت:
> **«درمانگر خوب کسی است که خودش را بهخوبی درمان کرده باشد.»**
> اما آیا کوچی که خودش درگیر اضطراب اجتماعی، وابستگی مالی به خانواده، بحرانهای زناشویی یا ناامیدیهای وجودی است، میتواند راهنمای دیگران در **هر حوزهای** از زندگی باشد؟
—
### سخنان بزرگان علیه کوچینگ سطحی — در تمام ابعاد
– **نورمن دویج** (Norman Doidge)، روانپزشک و نویسندهٔ «مغز قابل انعطاف»:
> «بسیاری از کوچهای امروز، بدون آگاهی از پیچیدگیهای نوروبیولوژی رفتار، به مردم وعدهٔ تغییر فوری میدهند. این نه کمک است، بلکه فریب است — چه در روانشناسی، چه در سلامت، چه در کار.»
– **آلبرت الیس**، بنیانگذار درمان شناختی-عاطفی:
> «اگر کسی بدون آموزش رواندرمانی، به مردم بگوید چگونه فکر کنند، چگونه احساس کنند و چگونه زندگی کنند، تنها به آنها آسیب میزند — چه در روابط، چه در کار، چه در سلامت روان.»
– **مارشال گلدسمیت**، یکی از معروفترین کوچهای اجرایی جهان (که خود از کوچهای غیرحرفهای انتقاد میکند):
> «کوچینگ اجرایی فقط برای کسانی مناسب است که دهها سال تجربهٔ رهبری دارند. اما امروز، جوانانی که هیچگاه تیمی را مدیریت نکردهاند، به مدیران ارشد درس رهبری میدهند!»
– **ژیل دلوز**، فیلسوف فرانسوی:
> «در جوامع مدرن، هر چیزی که نتواند به کالا تبدیل شود، نابود میشود. کوچینگ، نابودی روانشناسی، مدیریت، آموزش و حتی معنویت حرفهای است تا جای آنها را کالایی با نام ‘خودیاری’ پر کند.»
– **ناصر حجازی**، روانشناس ایرانی و از منتقدان جریانهای سطحی روانشناختی:
> «وقتی یک جوان ۲۸ ساله با یک دورهٔ آنلاین ۳۰ ساعته، خودش را ‘کوچ روابط’ مینامد و به زوجها در مورد طلاق مشورت میدهد، ما دیگر در حوزهٔ مشاوره نیستیم؛ در حوزهٔ خطر عمومی هستیم.»
—
### کوچینگ در جهان سوم: استعمار فکری نوین در تمام ابعاد زندگی
در کشورهای جهان سوم، کوچینگ نه یک حرکت علمی یا فرهنگی، بلکه یک شکل از **استعمار فکری نوین** است. ما از غرب یک مدل سطحی، بازرگانیشده و غیرمنتقدانه را وارد میکنیم — بدون اینکه آن را با فرهنگ، ساختار اجتماعی، سطح سواد روانشناختی، یا نیازهای واقعی جامعهمان تطبیق دهیم.
– در غرب، «کوچینگ اجرایی» برای مدیران ارشد شرکتهای چندملیتی طراحی شده است — در ایران، همان مدل به جوانان بیکار برای «کسب درآمد آنلاین» آموزش داده میشود.
– در آمریکا، «کوچینگ سلامت» تحت نظارت متخصصان تغذیه و پزشکان انجام میشود — در ایران، هر کسی که یک دورهٔ یوتیوبی گذرانده، میتواند برنامهٔ غذایی برای بیماران دیابتی تجویز کند.
– در اروپا، «کوچینگ روانشناختی» بهشدت از رواندرمانی متمایز میشود — در ایران، همان کوچ زیر ۳۰ سال، هم «درمان اضطراب» میکند، هم «کارگاه خودباوری» برگزار میکند، هم «مشاورهٔ قبل از ازدواج» ارائه میدهد.
> **ادوارد سعید** در کتاب «شرقشناسی» هشدار میداد که غرب، دانش را به ابزاری برای تسلیط تبدیل میکند. امروز، کوچینگ همین نقش را در جهان سوم ایفا میکند: نه آزادیبخش، بلکه تسخیرکنندهٔ ذهن در **تمام ابعاد زندگی**.
—
### کوچ بیتجربه، خطری در هر حوزه
یک کوچ بیتجربه نه تنها در روانشناسی، بلکه در **هر حوزهای** میتواند خطرناک باشد:
– **در کسبوکار**: وعدهٔ «درآمد میلیونی در ۳۰ روز» به جوانان ناامید، بدون آموزش واقعی مالی یا بازاریابی.
– **در سلامت**: توصیهٔ رژیمهای خطرناک یا ترک داروهای ضروری به نام «درمان طبیعی».
– **در روابط**: تشویق به طلاق سریع یا قطع رابطهٔ خانوادگی به نام «مرزگذاری سالم».
– **در تحصیل**: وعدهٔ «قبولی در کنکور بدون مطالعه» با تکنیکهای «ذهن آگاه».
– **در معنویت**: آموزش «قانون جذب» به جای فلسفه، عرفان یا اخلاق واقعی.
—
### نتیجهگیری: وقتی کوچینگ جای علم را میگیرد، جامعه به سوی فروپاشی فکری حرکت میکند
کوچینگ، در بهترین حالت، میتواند یک ابزار کمکی برای افرادی باشد که **از پیش دارای دانش، تجربه و ثبات روانی هستند**. اما در جهان سوم — بهویژه ایران — این پدیده به یک صنعت سبکوزن تبدیل شده که:
– جای علم را با کلیشه میگیرد،
– جای تجربه را با ادعای جوانی پر میکند،
– جای اخلاق را با سودآوری جایگزین میکند،
– و جای نقد را با انگیزشِ کاذب ساکت میکند.
تا زمانی که جامعه، این پدیده را بهعنوان یک «حرفهٔ واقعی» بپذیرد بدون اینکه حداقل استانداردهای علمی، اخلاقی و تجربی برای آن در نظر گرفته شود، ما نه به سمت «تحول وجودی»، بلکه به سمت **فریب جمعی** و **فروپاشی فکری** در حال حرکت هستیم.
**«هر کس ی که بدون دانش، تجربه و مسئولیت، خود را راهنمای دیگران بخواند، نه کوچ است —
بلکه کلاهبرد است