ما به کسب و کارهای نوپا کمک می کنیم تا حرفه ای شوند.

ما به کسب و کارهای نوپا کمک می کنیم تا حرفه ای شوند.

درباره بنیاد میر

ارائه خدمات مشاوره

بنیاد دکتر مازیار میر، همراه حرفه‌ای شما در مسیر مشاوره انتخاباتی، آموزش تخصصی املاک و برندسازی شخصی.

نقد و بررسی فیلم panama 2015 نوشته دکترمازیارمیر

خانه » مقالات » نقد و بررسی فیلم panama 2015 نوشته دکترمازیارمیر
نقد و بررسی فیلم panama 2015 نوشته دکترمازیارمیر

نقد و بررسی فیلم panama2015Þ

 

نقد و بررسی فیلم panama2015 نوشته دکترمازیایر منتقد سینما و تئاتر

 

نقد و بررسی فیلم

بازآفرینی‌ای ناتمام از اسطوره‌ای که ….

 


مقدمه

وقتی اسطوره‌ها به بازار سپرده می‌شوند

 

داستان‌ها، اگر تنها برای فروش طراحی شوند، دیگر داستان نیستند؛ پوسته‌های خالی‌ای می‌شوند که تنها صدای جیب‌های خالی مخاطب را بازتاب می‌دهند. فیلم *Pan* (2015)، ساخته‌ی جو رایت، در ظاهر می‌خواست ریشه‌های اسطوره‌ی پیتر پن را بازگو کند؛ اما در باطن، دچار بیماری‌ای گرفتار شد که در سینمای پسا-مدرن هالیوود بیش از هرگاه دیگری شیوع یافته است: اشتیاق بی‌رویه به بازآفرینی (reboot)، بدون درک بنیادین از علت زنده‌ماندن اسطوره‌ها در ذهن جمعی.

این نقد، نه تنها به دنبال سنجش فیلم از منظر فنی یا روایی است، بلکه در پی آن است تا ساختارِ ناخودآگاهِ این اثر را، به عنوان بازتابی از بحران هویتِ فرهنگی معاصر، تفکیک کند. در این مسیر، به چهار لایهٔ عمیق‌تر خواهیم پرداخت:
۱. تراوش‌های سیاسی-اقتصادی در طراحی شخصیت‌ها
۲. تخریب نمادِ کودکی به نام «نوآوری»
۳. زبان بدن و فضای بصری به مثابه‌ی گفتمانِ ناتمام
۴. شکست بازآفرینی در برابر اسطوره‌پردازی اصیل

 


فصل نخست

پیتر پنِ کارگر کودک

وقتی فانتزی به زندان کار مبدل می‌شود

 

در نسخه‌های کلاسیک، پیتر پن نمادی از فرار از خط زمانی است؛ موجودی که خواسته آزادانه از مسئولیت‌های بزرگسالی بگریزد و در جزیره‌ای بی‌زمان، جاودانه کودک بماند. اما در *Pan*، پیتر دیگر انتخاب نمی‌کند؛ بلکه به زور به نقشِ «کودک نجات‌دهنده» مُهر زده می‌شود. او در یک معدن زیرزمینی، در خدمت کاپیتان بارکود (که بعداً جک اسپاروی دیگری می‌شود!) به عنوان کارگر کودک، زغال می‌کَند.

این تصویر، شاید قصد داشته باشد اشاره‌ای به استثمار کودکان در صنعت سده نوزدهم باشد، اما در عمل، تنها یک زمینه‌ی تزئینی برای فانتزیِ کلیشه‌ای فراهم می‌کند. بارکود، در نقش جک اسپارو-پیش‌از-جک‌اسپارو، تنها وسیله‌ای است برای تزریق طنزِ از دست رفته‌ی فیلم‌های *Pirates of the Caribbean*. این انتخاب، نشان‌دهنده‌ی فقر خلاقیت است: به جای ایجاد شخصیتی جدید، از یک یادآوری سطحی برای جلب نوستالژی مخاطب استفاده شده است.

اما نکتهٔ عمیق‌تر اینجاست: سیستمِ نیرومندِ «من» در اسطورهٔ اصلی، که می‌گفت «پیتر پن را دوست ندارم، چون نمی‌خواهد بزرگ شود»، در این بازآفرینی، دیگر وجود ندارد. «من» جدید، یک فرمانروای جنگ‌طلب است که از رنگ پوست خود برای استعاره‌ی زیبایی‌شناسی استفاده می‌کند، اما هیچ تحلیلی از ساختار قدرت‌های استعماری ندارد. پیتر نه علیه سیستم، بلکه برای جایگزینیِ خود در سیستم مبارزه می‌کند. این، نه انقلاب است، بلکه یک *succession plan* با لباس فانتزی.

 


فصل دوم

هرگز هرگز سرزمین — جایی که کودکی به مسخره تبدیل می‌شود

 

نِوِرلَند (Neverland) در این فیلم، دیگر سرزمینی از رویا و بازی نیست. اینجا، جزیره‌ای است که همه‌چیزش به صورت *over-designed* ساخته شده: رنگ‌های اشباع‌شده، ساختارهای معماریِ بی‌ربط، و موجوداتی که گویی از کتاب‌های رنگ‌آمیزیِ دههٔ ۱۹۹۰ بیرون آمده‌اند.

اما بزرگ‌ترین خطا، تبدیل «همیشه کودک ماندن» به یک مأموریت الهی است. پیتر در این فیلم، نه به دلیل عشق به بازی، کودک می‌ماند، بلکه چون «فرزند انتخاب‌شده» است. این، دقیقاً خلاف نیت جیم باری، خالق اصلی داستان، است. باری می‌خواست به ما یادآوری کند که کودکی یک انتخابِ آگاهانه است — نه یک سرنوشت.

در اینجا، هویت پیتر به وسیلهٔ یک نقشهٔ ژنتیکی (تتوی روی پا) مشخص می‌شود. او دیگر «هر کودکی» نیست؛ بلکه «کودکِ خاص» است. این رویکرد، در روان‌شناسی فرهنگی، به «فرهنگ برجسته‌سازی فرد» (celebrity individualism) موسوم است: جهان تنها برای یک نفر طراحی شده، و بقیه تنها در نقش تماشاگر می‌توانند حضور داشته باشند. چه تضاد آشکاری با جوهرهٔ جمعی و مشارکتی نِوِرلَند کلاسیک!

نقد و بررسی فیلم panama2015
نقد و بررسی فیلم panama2015

فصل سوم

زبان بدن در جنگ با روایت — زمانی که بدن داستان را رد می‌کند

 

یکی از شاخصه‌های کار من به عنوان پژوهشگر زبان بدن، بررسی این است که آیا حرکات بدنی بازیگران با ساختار درونی داستان هم‌خوانی دارد یا خیر. در *Pan*، همین‌جا است که فاجعه روی می‌دهد.

لِوی میلر، بازیگر پیتر، از لحاظ فیزیکی، کودکی قابل باور است؛ اما از لحاظ رفتاری، هیچ‌گاه به ما اجازه نمی‌دهد که او را به عنوان یک موجودِ در حال کشف دنیا ببینیم. حرکاتش برنامه‌ریزی‌شده و نمایشی است — گویی یک ربات کودک‌نماست که توسط کارگردان هدایت می‌شود. در مقابل، هیو جکمن در نقش بارکود، تمام تلاش خود را برای ایجاد کاریکاتوری از یک ضدقهرمان انجام می‌دهد: لبخندهای عریض، حرکات اغراق‌شده، و نگاه‌هایی که تلاش می‌کنند «شرور» باشند، اما تنها به تئاترال (spectacle) ختم می‌شوند.

در نمادگرایی بدنی، شرورِ واقعی هیچ‌گاه نیازی به نشان دادن «شرارت» ندارد؛ چون شرارت در سکوت و کنترلِ کامل است. بارکود، در عوض، مثل کودکی است که نقش شرور را بازی می‌کند — نه شروری که واقعاً خطرناک باشد. این ناهماهنگی بین نیتِ سناریو و اجرا، شکافی است که تمام ساختار فیلم را از هم می‌پاشد.

 


فصل چهارم

صدا، موسیقی و خیانت به سکوت

 

سکوت، در نِوِرلَندِ اصلی، بخشی از جادو بود. صدای باد، خرخر کرکس‌ها، و نجوای شب، همگی به فضایی رویایی می‌انجامیدند. اما در *Pan*، سکوت حذف شده است. جای آن، موسیقیِ مداوم، ضربه‌های ریتمیِ اغراق‌شده، و حتی استفاده از ترانه‌های راک (مانند Nirvana’s *Smells Like Teen Spirit* در یک صحنهٔ معدن!) جایگزین شده است.

این انتخاب، گرچه در ظاهر «خلاق» به نظر می‌رسد، در واقع نشان‌دهندهٔ بی‌اعتمادی کارگردان به قدرتِ روایتِ خام است. گویی نویسنده و کارگردان فکر می‌کنند مخاطب بدون یک تحریک حسی مداوم، حواسش پرت نمی‌شود. اما اسطوره‌ها، با سکوت، نفس می‌کشند. وقتی سکوت از داستان گرفته می‌شود، اسطوره فوت می‌کند.

 


فصل پنجم

کپیتالیسمِ فانتزی — وقتی جادو به کالا تبدیل می‌شود

 

در هستهٔ این فیلم، چیزی جز یک ماشین مصرف‌گرایی پنهان نیست. هر عنصر فانتزی طراحی شده تا «برند» شود: از طرح بدنی کاپیتان بارکود گرفته تا جواهرات نِوِرلَند. حتی رابطهٔ پیتر با مادرش، که باید احساسی عمیق و ناخودآگاه باشد، به یک «کلید دسترسی» برای قدرت تبدیل می‌شود.

این رویکرد، نمودی از «کالاکردن احساسات» (commodification of emotion) است. در دنیای امروز، حتی کودکی هم نمی‌تواند مصون بماند. پیتر پنِ امروز، نباید بخواهد بازی کند؛ باید «هویت» خود را کشف کند، «قدرت» خود را بیابد، و در نهایت، «قهرمان» شود. این، دیگر فانتزی نیست؛ این یک دورهٔ توانمندسازی کودکان با ظاهر فیلم است.

جمع‌بندی نهایی

جنازه‌ای در لباس جشن و یا ….

*Pan* (2015) فاجعه‌ای نیست؛ اما شکستی عمیق است. شکستی که نه تنها متعلق به یک فیلم، بلکه به کل سیستمِ بازآفرینیِ هالیوود است. وقتی اسطوره‌ها را به جای درک، بازسازی می‌کنیم، تنها خاکسترِ آن‌ها باقی می‌ماند.

این فیلم، عاشقانه نیست؛ انتقام‌جویانه نیست؛ حتی تخیل‌برانگیز هم نیست. این یک محصول است — محصولی که سعی کرده با دوچرخهٔ نوستالژی و رنگ‌آمیزیِ پرهزینه، از سؤالات بنیادین اجتناب کند: چرا پیتر پن باید کودک بماند؟ چه ترسی در پشت بزرگ‌شدن است؟ آیا فرار، همیشه شکست است؟

در پایان، *Pan* مثل کودکی است که سعی می‌کند لباس بزرگسالان را بپوشد: نه تنها به او نمی‌آید، بلکه حرکتش را هم محدود می‌کند. و ما، به عنوان مخاطب، فقط شاهد یک رقص ناهماهنگ در یک تئاتر خالی هستیم — جایی که هیچ‌کس دیگر به جادو اعتقاد ندارد، حتی خود جادوگر.

### پی‌نوشت: نکته‌ای برای نسل آموزنده

از منظر آموزشی، این فیلم می‌تواند به عنوان مطالعهٔ موردیِ «چگونگی شکست بازآفرینی فرهنگی» در کلاس‌های سینما، روان‌شناسی داستان‌گونه و حتی اقتصاد فرهنگی مورد استفاده قرار گیرد. اما نه به عنوان الگو، بلکه به عنوان هشدار:
هرگاه خواستید اسطوره‌ای را زنده نگه دارید، اول قلب آن را بشنوید — نه جیب خودتان را.


*دکتر مازیار میر*
پژوهشگر و منتقدسینما،تاتروتلویزیون و نقدِ فرهنگِ تصویر
www.mazyarmir.com

Mazyare_mir@

09198718767

دکتر مازیار میر

نوشته های مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید