مصاحبه باخانم دکتر ایلماه باج فرزند شهیدی که نائب الشهید شد
سوال:
خانم دکتر ایلماه باج، ۳۸ ساله، فرزند شهید، دانشآموخته دکترای مدیریت آموزشی از دانشگاه اهواز، و در عین حال خادم موکب نائب شهید… دو هویت
به ظاهر متفاوت: علم و خدمت، دانشگاه و حسینیه. چگونه این دو در وجود شما همآواز شدهاند؟
خانم ایلماه باج:
ممنون که فراخواندیدم به این مکانِ قدسیِ گفتوگو. بله، من ایلماه هستم. دخترِ شهیدی که در راه خدا جانش را فدا کرد، و من، در راهِ او، تصمیم گرفتم
نه فقط بمانم، بلکه *برآیم*.
تحصیل کردم، دکترای مدیریت آموزشی گرفتم، نه برای اینکه فقط یک عنوان داشته باشم، بلکه برای اینکه بتوانم مدیریت عشق را آموزش دهم. چون
معتقدم آموزش واقعی، آموزشِ ایثار است. و این راه، از خونِ پدرم شروع شد، اما به جایِ پایان، درِ آغازِ مسیرِ من بود.
وقتی میگویم «فرزند شهیدم»، فقط یک عنوان نیست. یک مسئولیت است. یک وصیت است که در قلب خونِ او نهفته بود. پدرم نه تنها برای وطن جان
داد، بلکه برای اینکه من و نسلهای بعدی، در مسیرِ حق و عشق به خدا و اهل بیت (ع) گام برداریم.
هدف من؟
هدف من این است که *راهنمایی باشم. در مدرسه، در دانشگاه، در موکب، در خانه، در هر جایی که صدایم شنیده شود. من میخواهم راهِ پدرم را
ادامه دهم، نه با تفنگ، که با قلم، با نگاه، با خدمت، با دعا.
در موکب نائب شهید، نه فقطعکس و خاطرات شهدای عزیزمان را خاطرنشان می کنیم بلکه با پدران و مادران و دختران و پسران شهدا گریه می کنیم و با
هم اشک می ریزیم و خاطره این عزیزا میدهم، بلکه عشق میدهم. هر کسی که از آن سر در میآید، باید بفهمد که اینجا فقط یک خیمه نیست،
اینجا مکانِ اتصال به عالمِ غیب است.
وقتی خدمت میکنم، میدانم که دستهایم را به دستِ پدرم و شهدا وصل کردهام. چون شهدا نمردهاند.
قرآن میگوید:
«وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ»
(سوره بقره، آیه ۱۵۴)
نه، آنها نمردهاند! ما با خدمت، با یاد، با عشق، با حرکت در مسیر کربلا، هر لحظه با آنها زنده میشویم. ما نورِ آنها را در وجودمان جریان میدهیم.
سوال :
چه پیامی به دیگران دارید؟ به خصوص در این دوره که فراموشی سایهاش بر همه چیز افکنده است؟
خانم ایلماه باج:
پیام من این است: «غبار فراموشی نشیند بر یاد شهدا تا ابد تا همیشه .»
این فقط یک شعار نیست. این یک *فراخوان به هویت* است. وقتی ما شهدا را فراموش میکنیم، هویتِ خود را از دست میدهیم. وقتی نامِ آنها را زمزمه
نمیکنیم، دلِمان خالی میشود از عشق.
من به عنوان یک فرزند شهید، به عنوان یک زن، به عنوان یک دانشگاهی، به عنوان یک مادر (و امروز هم فرزندم را به همراه دارم تا شاهد باشد که این
راه، راهِ خانوادههاست)، میگویم:
«ما برای زنده نگه داشتن یاد شهدا، نباید فقط در محرم بگرییم، باید هر روز زندگی کنیم مثل آنها.»**
سوال :
در این راه، در این خدمت، در این تحصیل و تلاش، چه چیزی شما را در سختیها نگه میدارد؟ چه چیزی «گیرتان میآید»؟
خانم ایلماه باج:
پدرم جانش را به خدا، و خدا به او بهشت را وعده داد. من هم، هر قدمی که در راه خدمت و عشق بر میدارم، میدانم که عاقبت به خیر من هم در آن جا
است.
هر کاری که برای شهدا انجام میدهم، نه فقط یک عمل نیک است، بلکه *یک سرمایه در آخرت* است. هر قطره عرقی که در موکب میافتد، هر درسی
که در دانشگاه درباره ایثار میگویم، هر دعایی که با مادرم میکنیم، همه *پلههایی است به سوی جنت پدرم*.
سوال :
و در پایان، یک پند به همه ما، به جوانان، به زنان، به مردان، به هر کسی که این سخنان را میشنود، چه میفرمایید؟
خانم ایلماه باج:
با نگاهی آرام و صدایی پر از ایمان گفت پند من این است:
«برای روح و روان خودت باش. نه برای دنیا، نه برای نمایش، نه برای تحسین. برای روحات. چون فقط آنچه که از دل برمیآید، به خدا میرسد.»
و دوم:
«ثابت قدم باش.»
مسیر کربلا پر از گِل و خون است، اما پایِ هر کسی که با ایمان قدم برمیدارد، روشن میشود از نورِ اهل بیت (ع).
من امروز نه فقط خودم آمدهام، بلکه مادرم را هم آوردهام. مادری که سالها اشک ریخت بر جدایی شوهرش، اما امروز میخندد، چون میداند فرزندش در
راهِ او گام برداشته است.
و به همه میگویم:
«اگر میخواهید زنده بمانید، برای شهدا زندگی کنید. چون شهدا زندهاند، و هر کس به آنها وصل شود، جاودانه میشود.»
پایان مصاحبه با تلاوت آیه:
«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»
(آل عمران، آیه ۱۶۹)
و ما، در خدمت، در یاد، در عشق، زندهایم. زیرا ما فرزندانِ نوریم. فرزندانِ شهدا. فرزندانِ حسین (ع).