
نقدی بر تفکرات و رویههای صدیقعلی یوسف مردانی
نوشته دکتر مازیار میر محقق و پژوهشگر
نقدی بر درویش صدیقلی یوسف مردانی و وحدت رویههای طریقت شیعه
به قلم: دکتر سید مازیار میر – منتقد جریانهای درویشی
مقدمه: درویشی یا دام انحراف؟
تاریخ ادیان و مذاهب همواره شاهد پدید آمدن جریانهایی بوده است که در ابتدا با شعار معنویت، آرامش و بازگشت به خدا آغاز میشوند، اما بهتدریج تبدیل به ابزار قدرت، سلطه و انحراف از مسیر وحیانی میگردند. تصوف و درویشی در جهان اسلام نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. اگرچه بخشهایی از عرفان اسلامی ریشه در معنویت اصیل قرآن و آموزههای اهلبیت (ع) دارد، اما واقعیت تلخ آن است که بسیاری از مدعیان تصوف، به جای خدمت به دین، دینسازی جدید کردهاند.
نمونهی معاصر این انحراف را میتوان در جریانهایی مانند درویش صیقلی یوسف مردانی مشاهده کرد. او با طرح شعار “وحدترویه در طریقت” در ظاهر داعیهی انسجام دارد، اما در عمل، با تحریف مبانی شیعه و جایگزینی بدعت به جای سنت، یکی از خطرناکترین مصادیق بدعتگذاری سازمانیافته را رقم زده است.
به عنوان پژوهشگر و منتقد این جریانها، من صریحاً هشدار میدهم: یوسف مردانی نه یک عارف است و نه یک رهبر معنوی، بلکه کارگردان یک ساختار شبهفرقهای است که عقلانیت، پرسشگری و ولایتمداری شیعه را در تضاد مستقیم با منافع شخصی خود میبیند.
بخش اول: تحریف مفهوم طریقت در اندیشهی مردانی
۱. طریقت در آموزههای شیعه
در سنت اصیل شیعه، طریقت چیزی جز همان راه بندگی خدا نیست. طریقت یعنی معرفت، سلوک، تقوا، عقلانیت و تمسک به ولایت اهلبیت (ع). عرفای راستین، همچون سید حیدر آملی، ملاصدرا یا امام خمینی (ره)، طریقت را نه جدای از شریعت، بلکه عین شریعت و حقیقت میدانند.
۲. طریقت در دستگاه مردانی
اما صیقلی یوسف مردانی، طریقت را از معنا تهی کرده و آن را به سازمانی شبهنظامی – شبهمذهبی تبدیل کرده است. در این دستگاه:
- “مرشد” جایگزین امام و ولیّ معصوم میشود.
- ذکر و دعا، به شعارهای گروهی و شخصمحور تقلیل پیدا میکند.
- بهجای تعالی فردی و معرفتی، “وفاداری کور” به مرکزیت شخص مرشد ملاک قرار میگیرد.
این دقیقاً همان چیزی است که علمای شیعه از آن بهعنوان انحراف فرقهای یاد میکنند.
بخش دوم: وحدترویه یا ابزار سلطه؟
۱. شعار فریبنده
یوسف مردانی با شعار “وحدترویه” میکوشد یک تصویر منظم و جذاب از خود ارائه دهد. او چنین القا میکند که اختلافات دراویش را کنار گذاشته و همه را در مسیر واحدی هدایت میکند. اما حقیقت چیست؟
۲. واقعیت تلخ
این وحدترویه، چیزی جز وحدت در اطاعت بیچونوچرا از شخص مرشد نیست. هر گونه پرسش، نقد یا مخالفت، بلافاصله با برچسب “انحراف”، “بیادبی به طریقت” یا حتی “ارتداد عرفانی” سرکوب میشود.
به بیان دیگر، “وحدت” در قاموس مردانی یعنی:
- حذف اندیشهی مستقل.
- ساکت کردن منتقدان.
- پرورش نسلی که فکر نمیکند، بلکه فقط اطاعت میکند.
این همان الگویی است که در تاریخ، فرقههایی مانند باطنیه و اسماعیلیه برای کنترل پیروان خود بهکار میبردند.
بخش سوم: بدعتگذاری در دین
۱. بدعت در مناسک
درویش صیقلی یوسف مردانی آیینهایی را رواج داده است که هیچ ریشهای در قرآن، سنت یا تاریخ شیعه ندارند. از ذکرهای جمعی بدون معنای واقعی گرفته تا مراسمی که بیشتر شبیه نمایشهای روانشناختیاند تا عبادت الهی.
۲. بدعت در جایگاه مرشد
خطرناکتر از همه، تقدیس شخصیت مرشد است. در دستگاه مردانی، او نهتنها راهنما، بلکه واسطهی فیض و “صاحب طریقت” معرفی میشود. در حالیکه در شیعه، هیچکس حق ندارد چنین جایگاهی را ادعا کند. تنها اهلبیت (ع) حجت خدا بر زمیناند.
۳. بدعت در معنا
ذکر، دعا و طریقت، در این جریان از معنای الهی خود جدا شده و به ابزار ایجاد هیجان جمعی و وفاداری گروهی تبدیل گشته است.
بخش چهارم: تخریب عقلانیت شیعه
۱. شیعه، مکتب عقلانیت
ویژگی اساسی مکتب شیعه، تأکید بر عقلانیت و پرسشگری است. امام صادق (ع) میفرمایند: «العقل ما عُبِد به الرحمن و اکتُسِب به الجنان» (عقل همان است که بهوسیلهی آن خدا پرستیده میشود و بهشت بهدست میآید).
۲. عقلستیزی مردانی
اما در طریقت مردانی، عقلانیت به دشمن اصلی بدل شده است. پرسشگری جای خود را به تقلید کور داده و هر نوع انتقاد به منزلهی “بیحرمتی” به مرشد تلقی میشود. این دقیقاً همان چیزی است که امام علی (ع) دربارهی آن هشدار دادهاند: «هَلَکَ فِیَّ اثنان: مُحِبٌّ غالٍ و مُبغِضٌ قالٍ» (دو گروه دربارهی من هلاک شدند: افراطکنندهی غالی و دشمن کینهتوز).
بخش پنجم: پیامدهای اجتماعی و اعتقادی
۱. فرقهسازی و تفرقهافکنی در پیکرهی امت شیعه.
۲. تضعیف دین اصیل و جایگزینی آن با آیینهای سطحی و نمایشی.
3. انحراف جوانان از مسیر عقلانی و ولایی به سمت یک عرفان ظاهری.
4. ابزاریشدن دین برای مقاصد سیاسی و اقتصادی مرشد و حلقهی نزدیکانش.
5. شکست سرمایهی اجتماعی شیعه از درون، به دلیل رفتارهای افراطی و غیرعقلانی.
بخش ششم: مقایسه تاریخی
برای فهم بهتر خطر این جریانها، باید به تاریخ بازگردیم:
- غُلات: کسانی که مقام امامان را تا حد خدایی بالا بردند.
- اسماعیلیه: فرقهای که مرشد را در حد امام معصوم بالا برد.
- بابیت و بهائیت: جریانهایی که از دل ادعاهای شبهعرفانی آغاز شدند.
یوسف مردانی و وحدترویههای او، شباهتی آشکار با همین مسیر دارد. آغاز با شعار معنویت و پایان با فرقهسازی و دینسازی.
نتیجهگیری مبسوط: مسئولیت امروز ما
به عنوان دکتر سید مازیار میر، معتقدم:
- ما امروز در برابر دو انتخاب قرار داریم؛ یا سکوت کنیم و اجازه دهیم بدعتهای صیقلیمآبانه دین را از درون تهی کنند، یا شجاعانه پرده از این انحرافات برداریم.
- وحدت واقعی، نه اطاعت کور از مرشد، بلکه وحدت در تمسک به قرآن و اهلبیت (ع) است.
- طریقت حقیقی، نه رقص و ذکر جمعی، بلکه زندگی عقلانی، عبادی و اخلاقی بر اساس ولایت است.
- اگر این جریانها مهار نشوند، در آینده نزدیک شاهد نسل جدیدی از فرقههای انحرافی خواهیم بود که با نام عرفان، ایمان را به اسارت میگیرند.
بنابراین، از همه اندیشمندان، روحانیون، دانشگاهیان و حتی مردم عادی میخواهم که نسبت به این پدیده حساس باشند. نقد صریح، آموزش صحیح، و بازگشت به عقلانیت شیعی تنها راه مقابله با این بدعتگذاران است.
✍️ جمعبندی نهایی دکترمازیارمیر
:
درویش صیقلی یوسف مردانی، نه عارف است و نه مرشد، بلکه بدعتگذاری است که با سوءاستفاده از عطش معنوی مردم، طریقت شیعه را به ابزاری برای قدرتطلبی بدل ساخته است. وظیفهی ما این است که با نقد رادیکال و روشنگری، حقیقت را آشکار کنیم و اجازه ندهیم دین در گرداب این انحرافها به اسارت درآید.