ما به کسب و کارهای نوپا کمک می کنیم تا حرفه ای شوند.

ما به کسب و کارهای نوپا کمک می کنیم تا حرفه ای شوند.

درباره بنیاد میر

ارائه خدمات مشاوره

بنیاد دکتر مازیار میر، همراه حرفه‌ای شما در مسیر مشاوره انتخاباتی، آموزش تخصصی املاک و برندسازی شخصی.

توماس هابز صدایی از میان آشوب نوشته دکترمازیارمیر

خانه » مقالات » توماس هابز صدایی از میان آشوب نوشته دکترمازیارمیر
توماس هابز صدایی از میان آشوب نوشته دکترمازیارمیر

توماس هابز صدایی از میان آشوب نوشته دکترمازیارمیر

 

ایران تهران موسسه راه کار خدمت 13آبان1389

توماس هابز صدایی از میان آشوب که هنوز ما را به چالش می‌کشد

پیش‌درآمد

مردی که در دوران آشوب زندگی می‌کرد

تصور کنید در دوره‌ای زندگی می‌کنید که همه چیز در حال فروپاشی است: جنگ داخلی، شکنجه، اعدام‌های علنی، ناامنی و ترس دائمی. توماس هابز (۱۵۸۸-۱۶۷۹) دقیقاً در چنین دورانی می‌زیست. انگلستان قرن هفدهم صحنه کشمکش خونین میان پادشاه و پارلمان، کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها، و سنت و مدرنیته بود. هابز خود می‌گفت که ترس مادر فلسفه اوست – ترسی که زمانی به دنیا آمد که ناوگان اسپانیایی در حال حمله به انگلیس بود.

اما چرا بعد از بیش از سه قرن، هنوز باید درباره این فیلسوف بدبین انگلیسی صحبت کنیم؟ پاسخ ساده است: زیرا پرسش‌های هابز هنوز پرسش‌های ما هستند. چگونه می‌توان در جامعه‌ای از افراد خودخواه، نظم ایجاد کرد؟ آزادی فردی تا کجا می‌تواند گسترش یابد؟ و وقتی امنیت جامعه در خطر است، چه هزینه‌ای باید برای حفظ آن پرداخت؟

هابز کسی بود که جسورانه به این پرسش‌ها پاسخ داد، پاسخ‌هایی که گاه ما را می‌ترساند، گاه به فکر وامیدارد، اما هرگز بی‌تفاوت نمی‌گذارد.

فصل نخست

ساختن دنیایی بر پایه ماده و حرکت

انقلابی در نگاه به جهان

هابز در دورانی بالید که جهان‌بینی سنتی در حال فروپاشی بود. تصویر ارسطویی از جهانی سلسله‌مراتبی و هدف‌مند جای خود را به جهان‌بینی مکانیکی می‌داد. گالیله نشان داده بود که می‌توان جهان را با زبان ریاضیات توصیف کرد. این نگاه عمیقاً بر هابز تأثیر گذاشت.

برای هابز، همه چیز – حتی اندیشه‌های انسان – چیزی جز حرکت ذرات مادی نبود. او معتقد بود همان قوانینی که حرکت سیارات را کنترل می‌کند، بر رفتار انسان‌ها نیز حاکم است. این نگاه ماده‌گرایانه رادیکال، پایه تمام فلسفه او شد.

هندسه هابز

الگویی برای اندیشه سیاسی

هابز شیفته روش هندسه بود. در هندسه، از چند اصل ساده شروع می‌کنید و با استدلال منطقی به نتایج پیچیده می‌رسید. هابز می‌خواست همین کار را با سیاست بکند: از چند واقعیت بدیهی درباره انسان شروع کند و نظریه سیاسی خود را بنا نهد.

اما واقعیت بدیهی هابز چه بود؟ این بود که انسان‌ها پیش از هر چیز موجوداتی هستند که می‌خواهند زنده بمانند. بقا اولین و بنیادی‌ترین غریزه است. همه چیز دیگر – ثروت، افتخار، قدرت – در خدمت این هدف اصلی هستند.

فصل دوم

وضع طبیعی: کابوسی به نام آزادی مطلق

اگر هیچ حکومتی نباشد…

هابز از ما می‌خواهد وضعیتی را تصور کنیم که در آن هیچ دولتی، هیچ قانونی، هیچ پلیسی وجود ندارد. او این را “وضع طبیعی” می‌نامد. در نگاه اول، شاید این وضعیت آرمانی به نظر برسد: آزادی کامل! هر کس می‌تواند هر کاری که می‌خواهد انجام دهد.

اما هابز به ما هشدار می‌دهد: این آزادی، جهنمی بیش نیست. چرا؟ چون اگر شما آزادی دارید که هر کاری بکنید، دیگران هم همین آزادی را دارند. مرد قوی‌تر می‌تواند اموال شما را بگیرد. باهوش‌ترها می‌توانند شما را فریب دهند. و همه دائماً می‌ترسند که قربانی خشونت دیگران شوند.

“جنگ همه علیه همه”

شاید مشهورترین عبارت هابز همین باشد: در وضع طبیعی، “جنگ همه علیه همه” حاکم است. هابز می‌گوید این لزوماً به معنای نبرد دائمی فیزیکی نیست، بلکه به معنای “تمایل دائمی به نبرد” است. مثل دو نفر که اسلحه به دست مقابل هم ایستاده‌اند – حتی اگر شلیک نکنند، در وضعیت جنگ هستند.

زندگی در چنین شرایطی چگونه است؟ هابز در توصیفی به یادماندنی می‌گوید: “انسان در چنین وضعیتی تنها، فقیر، زشت، حیوانی و کوتاه‌عمر است.” هیچ کشاورزی نمی‌تواند محصول خود را بکارد، چون مطمئن نیست آن را برداشت کند. هیچ بازرگانی نمی‌تواند سفر کند، چون در راه غارت می‌شود. هیچ علمی نمی‌تواند رشد کند، چون فرصت و امنیتی برای تفکر وجود ندارد.

برابری ترسناک

نکته جالب در تحلیل هابز این است: او می‌گوید انسان‌ها در وضع طبیعی اساساً با هم برابرند. نه از نظر توانایی، بلکه از نظر آسیب‌پذیری. ضعیف‌ترین انسان می‌تواند قوی‌ترین انسان را با حیله یا با کمک دیگران بکشد. این برابری در آسیب‌پذیری، ترس را عمومی می‌کند.

فصل سوم: راه گریز: قراردادی که آزادی را محدود می‌کند تا واقعاً آزاد باشیم

عقل به کمک می‌آید

هابز خوشبین نیست، اما کاملاً بدبین هم نیست. او معتقد است انسان‌ها عقل دارند – البته عقلانی از نوع محاسبه‌گر. انسان‌ها می‌توانند محاسبه کنند که ادامه وضع طبیعی به نفع هیچ‌کس نیست. این عقل به آن‌ها “قوانین طبیعی” را نشان می‌دهد.

اولین قانون طبیعی هابز این است: “در جستجوی صلح باش، و اگر نتوانستی، از مزایای جنگ استفاده کن.” دومین قانون: “اگر دیگران هم حاضرند، تا جایی از حق خود بر همه چیز صرف‌نظر کن که برای صلح لازم است.”

تولد لویاتان

راه حل هابز ساده و در عین حال رادیکال است: همه افراد با هم قراردادی می‌بندند که در آن، حق حاکمیت بر خود را به یک نهاد واحد – یا یک فرد – واگذار می‌کنند. این نهاد که هابز آن را “لویاتان” می‌نامد (نامی از کتاب ایوب، اشاره به هیولایی دریایی)، حالا قدرتی مطلق دارد.

اما چرا مطلق؟ هابز استدلال می‌کند که اگر قدرت لویاتان مطلق نباشد، بازگشت به وضع طبیعی اجتناب‌ناپذیر است. اگر مردم بتوانند هر زمان که خواستند از اطاعت سر باز زنند، یا اگر نهادهای رقیب وجود داشته باشند، دوباره جنگ داخلی شروع می‌شود.

لویاتان

هیولایی که ما ساختیم

تصویر هابز از لویاتان بسیار گویاست: موجودی عظیم از بدن‌های انسان‌های زیادی تشکیل شده، ولی یک سر دارد. این استعاره نشان می‌دهد که قدرت دولت از مردم برمی‌خیزد، اما وقتی شکل گرفت، اراده‌ای مستقل دارد.

هابز تأکید می‌کند که حاکم (لویاتان) طرف قرارداد نیست، بلکه نتیجه قرارداد است. بنابراین مردم نمی‌توانند به بهانه نقض قرارداد، از اطاعت او سر باز زنند. تنها استثنا این است که حاکم نتواند از جان آن‌ها محافظت کند.

فصل چهارم

میراث هابز: ایده‌هایی که جهان را تغییر دادند

بنیان‌گذار فردگرایی مدرن

شاید عجیب به نظر برسد که مدافع حکومت مطلقه، بنیان‌گذار فردگرایی باشد. اما هابز جامعه را مجموعه‌ای از افراد می‌دید، نه موجودی یکپارچه. از نظر او، دولت برای خدمت به افراد ایجاد می‌شود، نه برعکس. این نگاه، سنگ بنای لیبرالیسم فردگرا شد.

جدایی دین از سیاست

در زمان هابز، جنگ‌های مذهبی اروپا را فرا گرفته بود. هابز به درستی تشخیص داد که اگر دین در سیاست دخالت کند، به منبع تفرقه تبدیل می‌شود. راه حل او جسورانه بود: حاکم باید بر کلیسا هم مسلط باشد. این ایده، پیش‌درآمد جدایی دین از دولت در معنای مدرن بود.

امنیت به مثابه بنیاد همه چیز

هابز نشان داد که بدون امنیت، هیچ ارزش دیگری – نه آزادی، نه عدالت، نه رفاه – ممکن نیست. امروز هم وقتی دولتی آزادی‌ها را به نام امنیت محدود می‌کند، در واقع از منطق هابزی استفاده می‌کند.

عقلانیت ابزاری

یک محاسبه سود و زیان

تصویر هابز از انسان به عنوان موجودی که دائماً در حال محاسبه سود و زیان شخصی است، بر اقتصاد مدرن و نظریه انتخاب عقلانی تأثیر عمیقی گذاشت.

فصل پنجم: نقدهای جدی: وقتی راه حل، مشکل‌تر از مشکل می‌شود

آیا واقعاً انسان‌ها این‌قدر بد هستند؟

اولین و جدی‌ترین انتقاد به هابز مربوط به تصویر او از انسان است. فیلسوفانی مانند جان لاک معتقد بودند هابز وضع طبیعی را بیش از حد تاریک描绘 کرده است. لاک می‌گفت حتی در وضع طبیعی، انسان‌ها از “قانون طبیعت” پیروی می‌کنند که به آن‌ها می‌گوید به زندگی، آزادی و دارایی دیگران احترام بگذارند.

روسو هم صد سال بعد استدلال کرد که انسان طبیعی، “وحشی نجیب” است که نه شریر است و نه فضیلتمند، بلکه تنها دغدغه‌اش رفع نیازهای اولیه است. به نظر روسو، شرور با ظهور مالکیت خصوصی و جامعه مدنی شروع شد.

حکومت مطلقه

درمانی بدتر از بیماری

منتقدان می‌پرسند: آیا واقعاً تنها راه فرار از هرج و مرج، ایجاد هیولایی به نام لویاتان است؟ تاریخ قرن بیستم نشان داد که حکومت‌های مطلقه می‌توانند به مراتب وحشتناک‌تر از هرج و مرج باشند. هیتلر، استالین، پول پوت – همه این‌ها در ابتدا وعده امنیت دادند، اما سپس به کشتار میلیون‌ها نفر دست زدند.

آزادی چه می‌شود؟

منطق هابز این است: اول امنیت، بعد آزادی. اما منتقدان می‌پرسند: آزادی بی‌امنتی ارزش ندارد، اما امنیت بی‌آزادی چه ارزشی دارد؟ آیا زندگی در زندان امن، ارزش زیستن دارد؟

مشکل نمایندگی

هابز فکر می‌کرد مردم با قرارداد، قدرت را به طور کامل به حاکم واگذار می‌کنند. اما منتقدان می‌گویند هیچ نسلی نمی‌تواند آزادی نسل‌های آینده را واگذار کند. همچنین، اگر حاکم شروع به سوءاستفاده کند، مردم هیچ راه قانونی برای برکناری او ندارند.

فصل ششم: هابز در دنیای امروز: چرا هنوز او را می‌خوانیم؟

در عصر تروریسم

پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، بحث‌های شدیدی درباره تعادل امنیت و آزادی درگرفت. قوانینی مانند “لایحه میهندوستی” در آمریکا، که آزادی‌های مدنی را محدود می‌کرد تا امنیت ملی را افزایش دهد، کاملاً هابزی به نظر می‌رسند. سؤال هابز امروز هم مطرح است: برای مقابله با تروریسم، تا کجا می‌توان آزادی‌ها را محدود کرد؟

فضای مجازی

وضع طبیعی جدید؟

اینترنت گاهی شبیه “وضع طبیعی” هابز به نظر می‌رسد: فضایی با حداقل قانون، که در آن قوی‌ها (شرکت‌های بزرگ تکنولوژی) می‌توانند ضعیف‌ترها را تحت سلطه بگیرند. بحث درباره تنظیم‌ مقررات اینترنت، بحثی هابزی است: چه قدرتی باید بر این فضای نسبتاً آزاد اعمال شود؟

همه‌گیری و محدودیت‌های آزادی

همه‌گیری کووید-۱۹ سؤال هابزی دیگری را مطرح کرد: دولت تا چه حد می‌تواند برای حفظ سلامت عمومی، آزادی‌های فردی را محدود کند؟ تعطیلی مشاغل، محدودیت سفر، دستور ماسک زدن – همه این‌ها مصداق‌های مدرن دیالکتیک امنیت-آزادی هستند.

حقوق بشر در مقابل حاکمیت مطلق

ایدئولوژی حقوق بشر معاصر، در تقابل مستقیم با اندیشه هابز قرار دارد. هابز می‌گفت حقوق را دولت تعریف می‌کند. اما اعلامیه جهانی حقوق بشر می‌گوید حقوق ذاتی انسان است و دولت‌ها باید آن را محترم بشمارند. این تقابل، یکی از بحث‌های محوری حقوق بین‌الملل امروز است.

فصل هفتم: درس‌هایی برای زندگی فردی و اجتماعی

فهم عمیق‌تر از آزادی

هابز به ما یادآوری می‌کند که آزادی مطلق ممکن نیست و اگر هم ممکن باشد، مطلوب نیست. زندگی اجتماعی مستلزم محدودیت است. اما هنر سیاست‌مدار واقعی این است که بداند کدام محدودیت‌ها ضروری و کدام غیرضروری هستند.

اهمیت نهادها

اگرچه هابز به نهادهای واسط (مانند پارلمان یا انجمن‌های مدنی) چندان اعتماد نداشت، اما تجربه تاریخی نشان داده که وجود نهادهای متعادل‌کننده، مانع از تبدیل دولت به هیولای واقعی می‌شود. نظام‌های تفکیک قوا، دادگاه‌های مستقل، و رسانه‌های آزاد، همه پاسخ‌هایی به مشکل هابز هستند.

واقع‌بینی سیاسی

هابز به ما می‌آموزد که در سیاست، خوش‌بینی افراطی خطرناک است. انسان‌ها هم توانایی بزرگ‌منشی دارند و هم ظرفیت شرارت. هر نظام سیاسی باید هر دو جنبه را در نظر بگیرد.

امنیت به مثابه حق بنیادین

شاید مهم‌ترین میراث هابز این باشد که به ما یادآوری می‌کند تأمین امنیت اساسی‌ترین وظیفه دولت است. مردمی که از ترس جان خود در هراس باشند، نمی‌توانند شهروندان فعال و خلاقی باشند.

نتیجه‌گیری نهایی

گفت‌وگویی که پیوسته ادامه دارد

توماس هابز را می‌توانیم فیلسوفی بدانیم که پرسش‌های درستی مطرح کرد، اما لزوماً پاسخ‌های درستی نداد. مسئله اصلی او – چگونه می‌توان در جامعه‌ای از افراد خودخواه نظم ایجاد کرد – هنوز هم مسئله اصلی فلسفه سیاسی است.

هابز به ما نشان داد که آزادی و امنیت دو روی یک سکه هستند: آزادی بی‌امنیت به هرج و مرج می‌انجامد، و امنیت بی‌آزادی به استبداد. هنر حکمرانی خوب، یافتن نقطه تعادل میان این دو ارزش گاه متعارض است.

اما شاید بزرگ‌ترین درس هابز این باشد: ما نباید از ترس، فلسفه سیاسی خود را بنا کنیم. بله، ترس واقعی است. بله، خطر فروپاشی اجتماعی وجود دارد. اما پاسخ به این ترس، نباید واگذاری کورکورانه قدرت به یک هیولا باشد. بلکه باید طراحی نهادهایی هوشمندانه باشد که هم امنیت ایجاد کنند و هم از سوءاستفاده از قدرت جلوگیری کنند.

هابز صدایی از یک دوران پرآشوب است که هنوز با ما سخن می‌گوید. وقتی می‌بینیم که چگونه ترس می‌تواند مردم را به استقبال رهبران مستبد سوق دهد، یا وقتی می‌بینیم که چگونه هرج و مرج می‌تواند تمام دستاوردهای تمدن را نابود کند، صدای هابز را بهتر می‌فهمیم.

در پایان، شاید بتوانیم با هابز مخالف باشیم، اما نمی‌توانیم او را نادیده بگیریم. او یکی از کسانی است که گفت‌وگوی بزرگ درباره ماهیت قدرت، آزادی و جامعه را آغاز کرد – گفت‌وگویی که تا امروز ادامه دارد و تا زمانی که انسان‌ها با هم زندگی می‌کنند، ادامه خواهد یافت.

پرسش نهایی هابز هنوز پیش روی ما است: چگونه می‌توانیم با هم زندگی کنیم، بدون آن که یکدیگر را نابود کنیم؟ پاسخ ما به این پرسش، آینده ما را می‌سازد……

 

 

ادامه دارد

دکتر مازیار میر

نوشته های مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید